آزاد مرد واقعى
آزاد مرد واقعى بشر باید در ناحیه وجود خودش ، در ناحیه روح خودش آزاد بشود تا بتواند به دیگران آزادى بدهد. لهذا آزاد مرد واقعى جهان کیست ؟ على بن ابى طالب یا افرادى که از طراز على بن ابى طالب و یا تربیت شده دبستان او باشند، چون اینها افرادى هستند که در درجه اول از اسارت نفس خودشان نجات پیدا کرده اند. على علیه السلام مى فرماید: اءاقنع من نفسى بان یقال امیرالمؤ منین ؟ (1) و کیف اظلم احدا لنفس یسرع الى البلى قفولها و یطول فى الثرى حلولها. (2) آن کس مى تواند واقعا آزاد و آزادى بخش باشد که همیشه مانند على است و یا لااقل پیرو اوست ؛ از نفس و روح خودش حساب بکشد، تنها در محراب عبادت دست به محاسن شریفش بگیرد و بگوید: یا دنیا! غرى غیرى (3) اى زرد و سفید دنیا، اى طلا و نقره دنیا! برو غیر على را فریب بده ، من تو را سه طلاقه کرده ام . آن کسى واقعا و نه از روى نفاق و دورویى ، براى حقوق و آزادى مردم احترام قائل است که در دلش ، در ضمیرش ، در وجدانش یک نداى آسمانى است و او را دعوت مى کند. آن وقت شما مى بینید که یک همچون کسى که آن تقوا را دارد، آن معنویت را دار، آن خدا ترسى را دارد، وقتى که حاکم بر مردم مى شود و مردم محکوم او هستند، چیزى را که احساس نمى کند همین حاکم و محکومى است . مردم روى سوابق ذهنى خودشان مى خواهند از او حریم بگیرند ؛ مى گوید حریم نگیرید، با من باشید. وقتى که براى جنگ صفین مى رفت یا از آن برمى گشت ، به شهر انبار - که الان یکى از شهرهاى عراق است و از شهرهاى قدیم ایران بوده است - رسید. ایرانیان آنجا بودند. عده اى از کدخداها، دهدارها، بزرگان به استقبال خلیفه آمده بودند. به خیال خودشان على علیه السلام را جانشین سلاطین ساسانى مى دانستند. وقتى که به ایشان رسیدند. در جلوى مرکب امام شروع کردند به دویدن . على علیه السلام صدایشان کرد، فرمود: چرا این کار را مى کنید؟ گفتند: آقا! این یک احترامى است که ما به بزرگان خودمان ، به سلاطین خودمان مى گزاریم . امام علیه السلام فرمود: نه ، این کار، را نکنید. این کار، شما را پست و ذلیل مى کند، شما را خوار مى کند. چرا خودتان را در مقابل من که خلیفه تان هستم خوار و ذلیل مى کنید؟ من هم مانند یکى از شما هستم . تازه شما با این کارتان به من خوبى نکردید بلکه بدى کردید ؛ با این کارتان ممکن است یک وقت خداى ناکرده غرورى در من پیدا شود و واقعا خودم را برتر از شما حساب کنم . این را مى گویند یک آزاد مرد، کسى که آزادى معنوى دارد، کسى که نداى قرآن را پذیرفته است : الا نعبد الا الله جز خدا هیچ چیزى را، هیچ کسى را، هیچ قدرتى را، هیچ نیرویى را پرستش نکنیم ؛ نه انسانى را، نه سنگى را، نه حجرى را، نه مدرى را، نه آسمان را، نه زمین را، نه هواى نفس را، نه خشم را، نه شهوت را، نه حرص و آز را و نه جاه طلبى را، فقط خدا را بپرستیم . آن وقت او مى تواند آزادى معنوى بدهد. خطابه اى دارد مولا على علیه السلام که من قسمتى از آن را برایتان مى خوانم ، ببینید واقعا کسى که آزاد مرد معنوى است چه روحى دارد! شما مى توانید یک چنین روحى در دنیا پیدا کنید؟ اگر پیدا کردید، به من نشان بدهید. خطبه خیلى مفصل است ، راجع به به حقوق والى بر مردم و حقوق مردم بر والى است . مسائلى دارد که حضرت بحث مى کند، بعد در ذیل آن جملاتى دارد. (ببینید، اینها را که مى گوید؟ خود والى و حاکم است که به مردم مى گوید. در دنیاى ما حداکثر این است که دیگران به مردم مى گویند با حاکمهاى خودتان اینطور نباشید، آزاد مرد باشید. على علیه السلام مى گوید با من که حاکم هستم این گونه نباشید، آزاد مرد باشید.) لا تکلمونى بما تکلم به الجبابرة مبادا آن اصطلاحاتى را که در مقابل جباران به کار مى برید که خودتان را کوچک مى کنید، ذلیل مى کنید، خاک پا مى کنید و او را بالا مى برید، به عرش مى رسانید، براى من به کار ببرید. نه کرسى فلک نهد اندیشه زیر پاى تا بوسه بر رکاب قزل ارسلان زند مبادا با من این گونه حرف بزنید، ابدا. با من همان طور که با دیگران حرف مى زنید، صحبت کنید. و لا تتحفظوا منى بما یتحفظ به عند اهل البادرة و اگر دیدید احیانا من عصبانى و ناراحت شدم ، حرف تندى زدم ، خودتان را نبازید، مردانه انتقاد خودتان را به من بگویید، از من حریم نگیرید. و لاتخالطونى بالمصانعة با بارى به هر جهت ، هر چه شما بفرمایید صحیح است ، هر کارى که شما مى کنید درست است (این را مى گویند مصانعه و سازش ) با من رفتار نکنید. هرگز با من به شکل سازشکارها معاشرت نکنید. و لا تظنوا بى استثقالا فى حق قیل لى گمان نکنید که اگر حقى را در مقابل من بگویید، یعنى اگر علیه من کلمه اى بگویید که حق است ، بر من سنگین خواهد آمد. به حق از من انتقاد کنید، ابدا بر من سنگین و دشوار نخواهد بود، با کمال خوشرویى از مشا مى پذیرم . و لا التماس اعظام لنفسى اى کسانى که من حاکم و خلیفه تان هستم و شما رعیت من هستید، خیال نکنید که من از شما این خواهش را دارم که از من تمجید و تعظیم کنید، از من تملق بگویید، مرا ستایش کنید، ابدا. بعد یک قاعده کلى را ذکر مى کند: فانه من استثقل الحق آن یقال له او العدل آن یعرض علیه کان العمل بهما اثقل علیه یعنى آن آدمى که وقتى حق را به او مى گویى دشوارش مى آید و ناراحت مى شود که چرا حق را گفتى ، عمل کردن حق براى او سخت تر است . کریستن سن مى نویسد: انوشیروان عده اى را به عنوان مشورت جمع کرده بود و با آنها درباره مساله اى مشورت مى کرد. عقیده خودش را گفت ، همه گفتند هر چه شما بفرمایید همان درست است . یکى از دبیران ، بیچاره گول خورد، خیال کرد واقعا جلسه ، جلسه مشورت اس و او هم حق دارد رایش را بگوید.گفت اجازه بفرمایید من نظرم را بگویم . نظرش را گفت ، عیبهاى نظر انوشیروان را هم بیان کرد. انوشیروان گفت : اى بى ادب ! اى جسور! و بلافاصله دستور داد که مجازاتش کنند. قلمدانهایى را که آنجا بود در حضور سایرین آنقدر به سرش کوبیدند تا مرد. آن که حق را سنگین مى شمرد که به او گفته شود و اگر به او بگویند که به عدالت رفتار کن ، بر او سخت است ، قطعا بدانید که عمل به حق و عدالت خیلى برایش سخت تر است . و در آخر خواهش مى کند: فلا تکفوا عن مقالة بحق او مشورة بعدل (4) اى اصحاب من ، یاران من ایها الناس ! از شما خواهش مى کنم که هرگز از سخن حق و انتقاد حق و از اینکه مشورت خودتان را به من بگویید نسبت به من مضایقه نکنید. این نمونه اى کامل از مردى است که از نظر معنوى آزاد است و در مقام حکومت بدین گونه به دیگران آزادى اجتماعى مى دهد. خدایا تو را قسم مى دهیم به حقیقت على بن ابى طالب علیه السلام که ما را از پیروان واقعى على قرار بده . نویسنده:معلم شهیدآیةالله مطهری پی نوشتها 1- نهج البلاغه فیض الاسلام ، نامه 45. 2- نهج البلاغه فیض الاسلام ، خطبه 215. 3-نهج البلاغه فیض الاسلام ، حکمت 74. 4- نهج البلاغه فیض الاسلام ، خطبه 207، صفحه 686.