پردیس شهید بهشتی بندرعباس (برادران )

شناخت واجب الوجود

الف. شناخت واجب الوجود مقدّمه در باب مسئله شناخت واجب الوجود، ابتدا این سؤال مطرح می شود که آیا بشر خاکی را راهی به آن وجود عالی هست. و اینکه آیا اساسا شناخت واجب تعالی برای انسان امری ممکن است، یا نه. در پاسخ، باید به این نکته توجه نمود که شناخت کامل ذات واجب برای احدی میسور نیست و این شناخت تام نه به علم حصولی امکان پذیر است و نه به علم حضوری. به علم حصولی امکان پذیر نیست؛ چرا که حقیقت هستی محض هرگز به ذهن نمی آید و مفاهیم ذهنی فقط در حد مرآت ذاتند، نه خود ذات. با علم شهودی و حضوری نیز اکتناه پذیر نیست؛ زیرا هستی نامحدود هرگز در حیطه شهود موجود محدود واقع نمی شود. اما تأثیر این مطلب فقط در حد تنزیه ذات اقدس است، نه تعطیل عقل از شناخت، بلکه همین مطلب نیز به نوبه خود، شناخت اجمالی واجب می باشدو همان گونه که افراط در شناخت مایه تشبیه ذاتی است که او «لیس کمثله شی ء» است تفریط در معرفت نیز باعث تعطیل خرد از هرگونه بینش و شهود ذاتی می گردد که او «نور السموات و الارض» است و ظهور هر ظاهری در پرتو ظهور اصیل اوست و چنین شناختی که از گزند تعطیل و آسیب تشبیه مصون است، بلکه تنزیه را در عین نفی تشبیه و تشبیه را در متن سلب تنزیه محض در بر دارد، او بارزترین مصادیق «صراط مستقیم» است که از مو باریک تر و از شمشیر تیزتر، می باشد.(1) 1. شناخت واجب؛ حصولی یا حضوری گاهی گفته می شود که خداشناسی و معرفت به خداوند امری فطری است. در این خصوص، باید گفت: فطری بودن را می توان هم در علم حضوری مطرح کرد، هم در علم حصولی. «خداشناسی فطری به معنای علم حضوری به خدای متعال، دارای درجاتی است که درجه نازله آن در همه مردم وجود دارد، هرچند مورد آگاهی کامل نباشد و درجات عالیه آن مخصوص مؤمنان کامل و اولیای خداست و هیچ درجه ای از آن به وسیله برهان عقلی و فلسفی حاصل نمی شود و اما به معنای علم حصولی قریب به بداهت، از راه عقل و استدلال به دست می آید.»(2) به بیان دیگر، «آنچه در جهان وسیع هستی به وجود آمده است، شناختن آن یا به علم حضوری است یا به علم حصولی و راه سومی نیست. این قضیه به صورت منفصله مانعة الخلو تقریر می شود؛ زیرا اجتماعْ آن دو را شاید یعنی می توان به چیزی هم از راه علم حضوری نایل شد و هم از نظر علم حصولی... هر موجودی دارای دو امر است: یکی وجود و دیگری ماهیت؛ اگر ممکن باشد، و یا یکی وجود و دیگری مفهوم، اگر واجب و یا ممکن بسیط باشد. و چون برای ذات واجب متعالی همان طوری که روشن می شود اگرچه ماهیت نیست، ولی مفهومی که حاکی کمال نامحدود باشد از ذات واجب به طور حیثیت اطلاقیه انتزاع می شود، بنابراین، راه یافتن به ممکن که دارای ماهیت است و همچنین رسیدن و شناخت واجب تعالی، که دارای مفهوم است، یا از راه وجود آن است و یا از راه ماهیت و یا مفهوم، و بیرون از این دو مسیر راهی نیست. اوّلی را که از راه علم به وجود باشد، «علم حضوری» می نامند و دومی را «علم حصولی» و اجتماع این دو ممکن است؛ زیرا می توان به یک چیزی از راه وجود و حضور خارجی رسید و هم از راه ماهیت و یا مفهوم و حصول ذهنی نایل شد. و چون حقیقت وجود، عین خارجیت است و هیچ گاه به ذهن نیامده و به احکام ذهن محکوم نخواهد شد، بنابراین، شناخت حقیقت وجود از محدوده تصور و تصدیق و قیاس و گمان و وهم و... بیرون است؛ زیرا همه این ها در مدار ماهیت و یا در محور مفهوم ذهن می گردند، اگرچه آن ماهیت یا این مفهوم، از خارج ذهن، حکایت کند. و هیچ کدام از این عناوین منطقی، مستقیما به خارج راه نیافته و در پیرامون عین خارجی قرار نمی گیرند. بنابراین، اگر برای برهان (قیاس یقینی) اقسام و احکامی ذکر شد، ممکن است هیچ یک از آن ها درباره علم حضوری و شناخت شهودی جاری نباشد؛ چه اینکه احکامی که مخصوص به معرفت حضوری و شناخت شهودی است، درباره علم حصولی و قیاس های ذهنی راه ندارد.»(3) ادامه دارد.... گردآورنده:محمدحسین قاسمی شیری پی نوشت ها 1 عبدالله جوادی آملی، شرح حکمت متعالیه، بخش یکم از جلد ششم، ص 185. 2 محمدتقی مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج 2، ص 358 359. 3 عبدالله جوادی آملی، ده مقاله پیرامون مبدأ و معاد، ص 127.