پردیس شهید بهشتی بندرعباس (برادران )

ولایت فقیه(1)

فقها در باب ولایت فقیه معمولًا به تناسب مورد در ابواب مختلف فقه بحثهاى کوتاهى کرده‏اند و گرچه بعضى بسیار مختصر و برخى به تفصیل بیشتر به موضوع پرداخته‏اند اما یک بحث منظم و جامع در این مورد در کتب فقهى قدما دیده نمى‏شود که دلیل آن را مى‏بایست در شرایط سیاسى و اجتماعى حاکم بر تاریخ گذشته ممالک اسلامى و سلطه حکومتهاى جائر و عدم امکان طرح چنین مباحثى به لحاظ مهیا نبودن شرایط حاکمیت فقها جستجو کرد. در عین حال قطع نظر از اختلاف آراى فقهاى شیعه در محدوده اختیارات و شئون ولایت فقیه در زمان غیبت، عموم فقها در اثبات نوعى ولایت براى فقیه جامع الشرایط اجمالًا اتفاق نظر دارند، که اخیراً در همین رابطه آراى فقها در باب ولایت و دامنه اختیارات آنها در زمان غیبت در ضمن کتابهایى چند گردآورى شده است. بر اساس منابع موجود مرحوم آیت اللَّه ملا احمد نراقى از علماى عصر قاجاریه در کتاب «عوائد الایام» بیشتر و جامعتر از سایرین به این موضوع پرداخته است. ایشان ابتدا با تمسک به روایات متعدد، به طور کلى ثابت کرده است که در «عصر غیبت» فقیه در دو چیز حق ولایت دارد. 1- در همه امورى که پیامبر (ص) و ائمه (ع) در آنها صاحب اختیار بوده و ولایت داشته‏اند مگر اینکه مواردى به دلیل شرعى استثنا شود. 2- در همه امورى که با دین و دنیاى بندگان خدا ارتباط دارد و باید انجام شود. ایشان در ادامه به ده مورد از شئونات ولایت فقها و از آن جمله: افتاء، اجراى حدود الهى، حفظ اموال یتیمان و مجانین و غایبین، تصرف در اموال امام معصوم (ع) و ... با استناد به آیات و روایات و استدلالهاى فقهى توجه خاص کرده و به تفصیل بحث کرده است . گرچه از مطالب اولیه مرحوم نراقى (رض) برمى‏آید که او ولایت فقیه را شامل امر حکومت نیز مى‏دانسته است، اما خود در وجهى گسترده بر آن تصریح و تأکید نمى‏کند. پس از مرحوم نراقى، حضرت امام خمینى (س) تنها فقیهى است که علاوه بر بحث در این مورد مثل سایر فقیهان به تناسب مسائل مختلف، ولایت فقیه را در تصدى امر حکومت با همان معناى جامع و شامل، براى اولین بار با روشنى و تأکید و تصریح، تفصیلًا مورد بررسى و اثبات قرار داده است و چنانکه اشاره شد مبحث ولایت فقیه را یک بار به صورت شفاهى در طى سیزده جلسه در نجف اشرف تدریس نموده‏اند که کتاب حاضر، صورت مکتوب و ویرایش‏شده همان درسهاست. و بار دیگر مبحث ولایت فقیه را در جلد دوم- از مجموعه پنج جلدى- «کتاب البیع»تقریباً با همان سبک نوشته‏اند. امام خمینى در کتاب «ولایت فقیه» با عنایت و تأکید بسیار، اصل «ولایت»- که اساس و پایه تمام وظایف است- بخصوص ولایت در امر حکومت و جنبه‏هاى سیاسى آن را مورد بررسى قرار داده‏اند. و در این باب علاوه بر تبیین عوامل سیاسى و اجتماعى که سبب شده است تا این مهمترین موضوع اسلامى مورد بى‏اعتنایى قرار گیرد، ضمن بحثهاى استدلالى بر همان روش متقن فقهى، به برنامه‏ریزى عملى براى تحقق ولایت فقیه در امر حکومت با طرح کردن راههاى مشخص و قابل عملى نیز توجه داشته‏اند. حضرت امام در این کتاب ابتدا به نقشه‏هاى دشمنان که براى نابودى اسلام به معرض اجرا گذارده شده اشاره مى‏کنند و با بیانى مستدل به شبهاتى از قبیل اینکه اسلام در عصر تمدن و صنعت قادر نیست جامعه را اداره کند و یا اینکه موازین حقوقى آن براى حل مشکلات جامعه ضعیف و ناتوان است، پاسخ مى‏دهند و در همین رابطه اشاره مى‏کنند که القائات دشمنان در ایجاد زمینه لازم براى جدایى دین از سیاست حتى در حوزه‏هاى علمیه نیز اثر کرده است به طورى که اگر کسى بخواهد درباره حکومت اسلامى سخن بگوید، باید تقیه کند. امام خمینى با اشاره به ضعفهاى داخلى و خودباختگى در برابر تمدن جدید که رهاورد تبلیغات استعمارگران بوده است، به حوزه‏ها و طلاب جوان و اندیشمندان اسلام‏ هشدار مى‏دهند که با جدیت تمام به وظایف سیاسى و اجتماعى خویش همت گمارند، و فریب این نقشه‏ها و شبهه‏ها را نخورند زیرا اسلام با پیشرفت مادى مخالف نیست و مشکلات اجتماعى راه‏حلهاى اخلاقى و اعتقادى مى‏خواهد و اسلام دینى است جامع که قادر است تمامى مشکلات را حل کند مشروط به آنکه اندیشمندان و علماى اسلام به تلاش برخیزند. امام خمینى با بیان این واقعیت مسلّم تاریخى که پیامبر اکرم (ص) خلیفه تعیین کرده است. این سؤال را مطرح مى‏کند که آیا تعیین خلیفه براى بیان احکام است؟ بیان احکام که خلیفه نمى‏خواهد. خلیفه براى حکومت است، براى اجراى مقررات و قوانین است. در اینجا مهم این است که ما به ضرورت تشکیل حکومت اسلامى معتقد شویم و در این صورت است که جایگاه خلیفه روشن مى‏شود. حضرت امام در این کتاب مواردى را به عنوان دلایل ضرورت تشکیل حکومت اسلامى ذکر مى‏کنند که عبارتند از: 1- عمل پیامبر در تشکیل حکومت؛ 2- ضرورت استمرار اجراى احکام الهى که فقط در زمان پیامبر ضرورت ندارد بلکه براى همیشه است؛ 3- ماهیت و کیفیت قوانین اسلام که بدون حکومت قابل اجرا نیست. مثل: احکام مالى، دفاع ملى، و احکام حقوقى و جزایى. امام خمینى پس از بیان مستدل ضرورت حکومت اسلامى، به سابقه تاریخى انحراف از این اصل که به عصر بنى امیه بازمى‏گردد و در دوران بنى عباس ادامه مى‏یابد، اشاره مى‏کنند. با این بیان که روش آنان در حکومت شیوه‏اى ضد اسلامى و به صورت نظام شاهنشاهى ایران و امپراتورى روم و فراعنه مصر بود و در دورانهاى بعد نیز به همان اشکال غیر اسلامى ادامه یافت. حضرت امام تأکید مى‏کند که عقل و شرع بر قیام براى تغییر این وضع حکم مى‏کنند پس وقوع یک انقلاب سیاسى ضرورت مى‏یابد و علاوه بر ضرورت جلوگیرى از حکومت طاغوتى و لزوم ایجاد زمینه لازم براى حکومت اسلامى و پیاده شدن احکام اسلام، لزوم وحدت امت اسلامى که بر اثر عوامل گوناگون داخلى و خارجى دچار تفرقه شده و نیز لزوم نجات مردم مظلوم و محروم که از تکالیف الهى مسلمین و بخصوص علما مى‏باشد، انجام یک انقلاب سیاسى را ضرورى مى‏سازد. امام خمینى در ادامه با ذکر روایتى از فضل بن شاذان در فلسفه تشریع حکومت، به لزوم تشکیل حکومت از نظر اخبار و روایات مى‏پردازد. بخش مهمى از کتاب «ولایت فقیه» به بیان فرق حکومت اسلامى با سایر حکومتها اختصاص یافته است و به این نکته اشاره شده است که حکومت اسلامى نوع خاصى از حکومت مشروطه است یعنى مشروط به قوانین اسلام؛ بدین جهت از نظر امام خمینى وظیفه قوه مقننه و مجالس قانونگذارى در واقع برنامه‏ریزى براى وزارتخانه‏هاى مختلف و تشکیلات حکومت در محدوده احکام اسلامى است نه قانونگذارى مصطلح در سایر حکومتها. حضرت امام در ادامه مباحث ولایت فقیه به شرایط زمامدار که مستقیماً ناشى از طبیعت طرز حکومت اسلامى است اشاره مى‏کند و مى‏فرماید: پس از شرایط عامه مثل عقل و تدبیر براى زمامدار دو شرط اساسى وجود دارد که عبارتند از: علم به قانون و عدالت. ولایت فقیه در عصر غیبت موضوع مباحث بعدى کتاب است. امام خمینى با تکیه بر مطالب گذشته مى‏فرمایند: «اکنون که دوران غیبت است و از طرفى بنا است احکام اسلام اجرا شود و از طرف دیگر از طرف خداى متعال کسى براى اجراى احکام تعیین نشده است، تکلیف چیست؟» و سرانجام پس از بررسى این موضوع چنین نتیجه مى‏گیرند که «خداوند خاصیت حکومتى را که از صدر اسلام تا زمان [شروع غیبت‏] حضرت صاحب (ع) موجود بود براى بعد غیبت هم قرار داده است. این خاصیت که عبارت از علم به قانون و عدالت باشد در عده بیشمارى از فقهاى عصر ما موجود است، اگر با هم اجتماع کنند مى‏توانند حکومت عدل عمومى در عالم تشکیل دهند» و بعد به این مطلب اشاره مى‏کنند که ولایت فقیه یک امر اعتبارى عقلایى است و تمام اختیاراتى که پیامبر و ائمه براى اداره جامعه داشته‏اند براى فقیه جامع الشرایط نیز ثابت است و این ولایت «واقعیتى جز جعل ندارد و فى حد ذاته شأن و مقامى نیست بلکه وسیله انجام وظیفه اجراى احکام است.» حضرت امام پس از این مباحث به هدفهاى عالى حکومت و خصال لازم براى حاکم‏ اشاره مى‏کنند و با ذکر اخبار و استدلال بر آنها به اثبات ولایت براى فقیه در معناى تصدى حکومت مى‏پردازند که قسمت اعظم این کتاب را همین مباحث تشکیل مى‏دهد. بخش پایانى کتاب به ضرورت برنامه‏ریزى مبارزه طولانى براى رسیدن به این هدف الهى اختصاص یافته است. امام خمینى در این قسمت ابتدا به مسأله تبلیغات و تعلیمات و اهمیت و ضرورت آنها اشاره مى‏کنند و مى‏فرمایند: باید اجتماعات در خدمت این دو امر قرار گیرد. باید در این مورد مثل عاشورا برخورد شود باید کارى کرد که راجع به حکومت اسلامى موج به وجود آید و اجتماعات برپا گردد. و نباید منتظر بود که زود به نتیجه برسد بلکه باید به یک مبارزه طولانى همت گماشت. لزوم پرداختن به امور آموزشى و تبلیغاتى، اصلاح حوزه‏ها، از بین بردن آثار فکرى و اخلاقى استعمارى، اصلاح مقدس‏نماها، تصفیه حوزه‏ها و طرد آخوندهاى دربارى و اقدامهاى عملى براى براندازى حکومتهاى جائر، از جمله مسائلى است که در قسمت نهایى کتاب مطرح شده است. توجه خوانندگان گرامى را به این نکته جلب مى‏کنیم که امام خمینى پس از آنکه قیام الهى خویش را در پرتو عنایات حق تعالى و بیدارى و اتحاد مردم در 22 بهمن 1357 با سرنگونى نظام سلطنتى ایران و تشکیل جمهورى اسلامى در این کشور به ثمر نشاند، بر اساس خواست عمومى ملت ایران و بر طبق اصول قانون اساسى نظام اسلامى در نقش رهبر انقلاب اسلامى، ولایت و هدایت جامعه اسلامى را بر عهده گرفت، از این رو فهم دقیق ابعاد نظریه حضرت امام در باب «ولایت فقیه» که اصول آن در کتاب حاضر ارائه شده است، زمانى کامل خواهد شد که به مشى عملى آن حضرت در دوران زمامدارى جامعه و آرا و نظریاتى که در برهه پس از پیروزى انقلاب اسلامى در زمینه اصل ولایت فقیه و محدوده اختیارات و شئون ولایت ابراز نموده‏اند و در سخنرانیها و پیامها و نامه‏هاى ایشان منعکس گردیده است، توجه کافى مبذول شود. «بارالها، دست ستمگران را از بلاد مسلمین کوتاه کن. خیانتکاران به اسلام و ممالک اسلامى را ریشه کن فرما. سران دولتهاى اسلام را از این خواب گران بیدار کن تا در مصالح ملتها کوشش کنند، و از تفرقه‏ها و سودجوییهاى شخصى دست بردارند. نسل‏ جوان و دانشجویان دینى و دانشگاهى را توفیق عنایت فرما تا در راه اهداف مقدسه اسلام بپاخیزند، و با صف واحد در راه خلاص از چنگال استعمار و عمال خبیث آن و دفاع از کشورهاى اسلامى اشتراک مساعى کنند. فقها و دانشمندان را موفق کن که در هدایت و روشن کردن افکار جامعه کوشا باشند؛ و اهداف مقدسه اسلام را به مسلمین خصوصاً نسل جوان برسانند؛ و در برقرارى حکومت اسلامى مجاهدت کنند. إنّک ولى التوفیق. منبع ولایت فقیه>امام خمینی(ره)